عید قربان
عید قربان استای یاران گل افشانی کنید
در منای دل وقوف از حج روحانی کنید
تا نیفتاده است جان در پنجه گُرگِ هوا
گوسفند نفس را گیرید و قربانی کنید
سنگها از مشعر وصل الهی کرده جمع
جنگ با شیطان و ترک فعل شیطانی کنید
بانگ لبیک از درون آرید بیرون تا به تن
حُلّه احرام از انوار ربّانی کنید
در مسیرِ "وَجه رَبّک" پای جان بگذاشته
گام اول در "هُوَ الهو" خویش را فانی کنید
پای تا سر ذکر حق گردیده در عین سکوت
گفتگو با ذات پاک حی سبحانی کنید
از سر من، موی بتراشید و محو هُو شوید
تا همه لبریز از نور جمال او شوید
شستشو کن روح را در چشمه عین الیقین
حُلّه احرام پوش از شهپر روح الامین
پاک کن آیینه را از زنگ تزویر و ریا
تا شَوی سر تا قدم آئینه حق الیقین
گردن تسلیم اسماعیل را در زیر تیغ
تیغ ابراهیم را بر حلق اسماعیل بین
تیغ از الماس در دست پدر بُرّندهتر
ای عجب نازکتر از گل آن گلوی نازنین
نه گلو بشکافت نه آن کارد حنجر را برید
هم پسر گردید محزون هم پدر شد خشمگین
پای تا سر شعله شد فریاد زد کای تیغ تیز
از چه کُندی میکنی در امرِ ربّ العالمین
تیغ گفتا کای سراپا گشته از محبوب، پُر
تو به من گویی ببر، اما خدا گوید نَبُر
ناگهان آمد ندا از جانب ربّ جلیل
مرحباای عزم تو اخلاص و صدقت را دلیل
تا بماند نور ختم المرسلین در صُلب تو
فدیه آورده ست بر فرزند پاکت جبرئیل
ما پذیرفتیم از تو ذبح فرزند تو را
تو خلیلی؛ تو خلیلی، تو خلیلی، تو خلیل
ما تو را در بوته اخلاص کردیم امتحان
ما تو را دادیم تا صبح جزا اجر جزیل
هم تو بیرون آمدی از آزمایش رو سفید
هم جلال و عزّت تو کرد شیطان را ذلیل
کُشتن فرزند با دست پدر سخت است سخت
چون جمال دوست دیدی این بلا آمد جمیل
تا ز چشم ابر آید بارش رحمت فرود
بر تو و بر هاجر و فرزند دلبندت درود
ای خلیل الله اسماعیل تو از آن ماست
تا قیامت زنده این سنّت به صحرای مناست
غلامرضا سازگار